آمارها

بیایید برخی از اعداد راببینیم
ما داده های سریعی را به شما ارائه می دهیم

کوچ های انجام شده 85%
کوچ های منجر به موفقیت 75%
نظرات مثبت 92%
ساعات اختصاص یافته به کل مراجعین 100%
معرفی

پیشگفتار :

هدف از راه اندازی این سایت ارائه مطالب مفید و پر بازده برای آنان که همواره بدنبال بهترین خود بودند و مخاطبین و مراجعینی که کوچینگ را از دیدگاه موفقیت و تحول پیگیری می نمایند، مطالب بازگو شده چه در حوزه توسعه فردی و چه تحول سازمانی در جهت کمک به  مدیران و صاحبان کسب و کار، که افزایش بهره وری و کارائی پرسنل و در نهایت بالا رفتن راندمان سازمان برای آنها اهمیت داشته، می باشد.

و همچنین ارائه خدمات کوچینگ به همراه بازنشر و بازنگری مقالات مربوطه از مراجع  معتبر مانند فدراسیون بین المللی کوچینگ ICF بوده تا بشود تنها اندکی تاثیر مثبت و عمیق گذاشته، و از مطالب بارگزاری شده نیز بهره مند شد.

ضمنا” از دوستان، مخاطبین، مراجعین و بخصوص کوچ های محترم که با ارائه نظرات و پیشنهادات خود ما را در بهبود روند کار یاری می نمایند بی نهایت سپاسگذاریم.

همه ی انسان ها دوست دارند موفق باشند، عده ای از آنها برای کسب موفقیت تلاش می کنند، عده ای نیز فکر میکنند که در حال تلاش کردن هستند، عده ای نیز تلاش دیگران را نظاره گرند و منتظر حرکتی از طرف خود می مانند و عده ای نیز دائما می نالند که چرا شانس موفقیت به سراغشان نمی آید.
آن عده که برای کسب موفقیت تلاش می کنند دو دسته اند که یک دسته از آنها به موقع دست به اقدام میزنند و دسته ی دیگر زمانی دست به تلاش میزنند که عمرشان را هدر داده اند.

سرآغاز همه چیز

من در یک خانواده معمولی بزرگ شدم، پدرم کارمند بود و مادرم خانه دار و دو برادر دیگر داشتم و تنها حسنم نسبت به دیگر برادرانم فرزند اول خانواده بودن بود، خانواده ی کارمند بودن یک حسن داشت و اینکه پدرم تمام تلاشش را می کرد تا بهترین مدرسه، بهترین پوشاک و بهترین خوراک را داشته باشیم چون در آن زمان کارمند با دریافتی که داشت می توانست برای خود زمین بخرد، خانه بسازد، اتومبیل مناسب سوار شود و زمان زیادی نیز در کنار خانواده  سپری کند، که من و خانواده ام همین شرایط را داشتیم، پدرم به درس و کتاب های غیر درسی اهمیت زیادی می داد، بنابراین ما عضو فعال موسسه ی پرورش فکری کودک و نوجوان بودیم که ماهانه حدودا” 10 عدد کتاب داستان میفرستادند؛

که حساب کنید در طول سال چقدر میشد، از دیگر مزایای زندگی کارمندی اصول و نظم و انظباط در خرید و خواب، خوراک، پوشاک، ورزش و بطور کل همه ی زمینه ها  بود. تصور کنید زندگی در این شرایط ممکن بود از من یک فیلسوف بسازد، اما اینطور نشد که نشد، البته همه ی این شرایط برای برادرانم هم بود که آنها را فرزندی خوب و مهربان و درس خوان بار آورده بود و اکنون نیز آدم های موفقی هستند.

ولی از من فردی پرشور و هیجان با ذهنی همواره ناراضی از شرایط موجود بار آورده بود که همواره خود را به خطر می انداخت تا اتفاقی نو را تجربه کند بدون در نظر گرفتن خطراتی که می توانست داشته باشد.
و این موضوع سبب شد تا خیلی زود وارد بازار کار شوم و دوران دانشجویی را با کار کردن در یک فروشگاه صوتی و تصویری آغاز کنم و شاید همین روحیه تنوع طلبی و عدم رضایت از شرایط موجود سبب شد به کارهای زیادی دست بزنم با دوستان فروشگاه موبایل باز کنیم با برخی دیگر شرکت خدمات مشاوره ای در بخش کشاورزی بزنیم به خدمت سربازی بروم و با همان شرکت چند پروژه ی تسهیلگری مدرسه در مزرعه با همکاری جهاد کشاورزی برگزار کنیم و بعد خدمت نیز به همراه عموی خود به باغبانی و گلکاری مشغول باشم و در نهایت به عنوان کارمند بانک مشغول بکار شدم.

ازدواج کردم ولی همچنان فردی بودم که به خودم می گفتم من از شرایط موجود راضی نیستم اصلا انگار سکون و ماندن در یک کار برایم غیر قابل تحمل بود و بر این عقیده بودم که آب که یکجا بماند بعد از مدتی می گندد پس با همین روحیه تلاش می کردم در محیطی که کار می کردم سر همه چیز در بیاورم صبح زود و جلوتر از بقیه به سرکار می رفتم و شب هنگام به زور از محیط کار خارج می شدم و علاقه ی زیادی به کار کردن در محیط بانک داشتم و فکر می کردم کارهای زیادی در اینجا هست که من می توانم یاد بگیرم و همیشه نیز توسط دیگر همکاران سرزنش می شدم تا اینکه ازدواج کردم انگار ترمز مرا کشیدند و مسئولیت یک زندگی به دوشم بود و دیگر می بایست وقت بیشتری را در کنار خانواده بگزرانم موضوعی که همسرم را نیز ناراحت کرده بود.

 

 

شروع فصلی نو در زندگی من

تمام این فشارها هم از سوی خانواده و همکاران وجود داشت اما من توجهی نمی کردم و دوست داشتم بهترین خودم باشم غافل از اینکه می بایست تعادل کار و زندگی را حفظ می کردم همه ی اینها سبب شد با سابقه ی 3 ساله در محیط کارم با انتقال همکارانم در بخش های دارای مسئولیت من اولین گزینه ای باشم که به فکر رییس یا معاون خطور میکرد و با حکم داخلی جانشین آن پست ها بودم تا از سوی مدیریت شخصی با سابقه انتخاب می شد.

ولی 
بعد از 6 سال دیگر بهترین کارمند بودن و یا کارمند نمونه کشوری شدن مرا ارضاء نمی کرد انگار کم کم احساس می کردم از نظم و تعادل خارج شدم، خانواده دیگر تحمل این شرایط را نداشت و خودم نیز تحمل این موضوع را نداشتم وقت آن بود تا تغییر دیگری ایجاد کنم این بار از درونم ایجاد نظم و سرو سامان دادن به خودم و خانواده خلائی بود که احساس می کردم، شناخت استعدادم و تغییر عادت های غلط و پرورش عادت های خوب از جمله ی این موارد بود، پرخاشگر بودم و زود رنج و مانند دیگران انسان ها را قضاوت می کردم انگار همه ی این موارد و خصوصیات در من وجود داشت اما نادیده می گرفتم، از دوران جوانی گاهی کتاب های انگیزشی و کتاب های در خصوص مدیریت زمان از برایان تریسی و غیره خوانده بودم اما مجددا احساس کردم باید به آنها رجوع کنم و اینجا بود که فصلی نو برایم آغاز شد . . .

پس شروع فصلی نو در زندگی من اینچنین آغاز شد:

((تا کی چو کرم پیله برگرد خود تنیدن پروانه شو که باید از این قفس پریدن))

از اندیشه و تفکر گرفته تا اینکه بخواهی پیله از تن برکنیم، فاصله ی ماندن و حفظ شرایط موجود تا خارج شدن از حاشیه امن، مواردیست که شخص بخواهد بهترین خود را یافته که مستلزم آن خواهد بود تا هر روز تغییر را هر چند کوتاه و اندک از نقطه ای آغاز نماید، که شروع این فرآیند با کشف استعداد و توانایی و با شناخت اهداف و همسو کردن با ارزش ها همراه است که دل کندن از برخی عادت ها و دلبستگی های موجود را با خود خواهد داشت.

((یک درخت هر چقدر هم بزرگ باشد، با یک دانه آغاز می شود؛ طولانی ترین سفرها نیز با اولین قدم.)) لائوتسه
ما اکنون جایی ایستاده ایم که اندیشه ها و کنش های چند ساله ی گذشته ی ما برایمان رقم زده اند، دوستان، خانواده، شغل، موجودی بانکی، محل زندگی، همه و همه با انتخاب امروز ما شکل خواهد گرفت. پس نتیجه ی فردا ثمره ی تلاش امروز ماست، ترک عادات ناشایست، گذراندن ساعاتی کنار خانواده، تعیین اهداف، پس انداز پول یا خرج کردن آن، ورزش کردن، وسعت بخشیدن به دامنه ی ذهن و هر تصمیم دیگری که امروز می گیریم، بر فردای ما تاثیر خواهد داشت.

خیلی از ما غافل از آن هستیم که مهم آن چیزی است که امروز انجام می دهیم، شما می توانید چند صباحی را کج دار و مریز و بی خیال بگریزید، اما دیر یا زود باید حساب پس بدهید، می توانید صورت حساب ها را نپردازید، سرکار نروید و مشکلات تان را به دوش این و آن بیندازید، اما فقط یکی دو ماه، بعد یک روز دیوارها فرو می ریزند و شما هاج و واج و حیران می مانید که چرا دیگر کار برایتان جالب نیست، چرا پولی در بانک ندارید و چرا هیچ کس مثل گذشته صمیمی نیست، ان وقت زندگی به یادتان می آورد که این ها پیامد های همان روزهای بی خیالی هستند.

هر جا هستید، همان جا نقطه ی آغاز است؛ تلاش بیشتر امروز، سازنده ی فردای متفاوت شماست.

که شروع این سفر هیجان انگیز برای من با آشنایی با کوچینگ آغاز شد، که ثمره ی آن تغییر باورها و شناخت ارزش ها، یافتن نقاط قوت و تاکید بر آن و پیدا کردن نقاط ضعف و تقویت آن ها، برقرای ارتباط موثر و سازنده با همسرم، فرزندم، همکاران و مشتریان و مراجعینم بود، ضمنا” آموختم که قضاوت نکنم، عمیق تر گوش فرا دهم و برای کسی نسخه نپیچم و به توانایی های اطرافیان و مراجعینم باور داشته و کمک کنم تا سایرین هم در مسیر تغییر و رشد قرار گیرند، چون دریافتم که اینگونه حال دلم را خوب میبینم.

به این مطلب امتیاز دهید